- تخ کردن
- از دهان بیرون انداختن
معنی تخ کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قطعه چوبی را بشکل منشور مثلث القاعده ساختن بنحوی که زاویه هر سطح نسبت بسطح دیگر قایمه نباشد
هموار و مسطح کردن
خیسانیدن و سرشتن چیزی به چیزی
بر روی هم چون خرمنی گرد کردن، کوت کردن
عمل کردنرفتار کردن: (با هر کسی یک طور باید تا کرد) یا خوب تا کردن، خوب رفتار کردن با کسی
تب گرفتن
دولا کردن، خمیده کردن، عمل کردن، رفتار کردن
سرد شدن، کنایه از دچار ترسیدن یا شگفت زدگی شدن، یخ زدن، فسرده شدن
نخ کردن سوزن. نخ راازسوراخ سوزن گذراندن
بسیارسرد شدن، دچارسرمای سخت گشتن، سخت متحیر و مبهوت ماندن، وارفتن دمغ شدن ناراحت شدن براثر بیمزگی شخص ثالث. یا یخ کردن کسی. گرفتن، کارااورونق یافتن، یا یخ کردن کسی نگرفتن، رونق نیافتن، مورد توجه قرارنگرفتن
Single
складывать
одиночный
falten
einzelnd machen
робити єдиним
складати
uczynić jednym
składać
dobrar
tornar único
rendere unico
piegare
hacer uno
rendre seul